مازوخیسم

وقتی جوش یا تب خال میزنم

علاقه شدیدی دارم که اونا رو فشار بدم یا روشون نمک بریزم

آخه یه جور درد همراه با لذت داره

عاشقشم

عاشق فیلمای عاشقانه ای هستم که تو فیلمه دختر و پسر شدید عاشق هم میشن بعد پسره میمیره و دختره زجر میکشه  

مثل فیلم تریستن و ایزول یا تایتانیک

وقتی عشق جای خودشو به تنفر بده

چون حوصله نداشتم بنویسم به خاطر همین عکساشو گذاشتم  

التپه حجم عکسا یه کم بالاست به خاطر همین دیر load میشه  

اگه میخواین ببینین برین تو ادامه مطلب  

در ضمن به خاطر قالب وبلاگ عکسا بد load میشه پس لطفا اول, عکس رو تو pc خودتون save کنید بعد بخونیدش

ادامه مطلب ...

زن قوی تره یا مرد؟

قدرت, جاذبه مرد است و جاذبه, قدرت زن

فرق داشته باشید...! تغییر ایجاد کنید...!

همیشه (در جامعه) کسایی که با بقیه فرق داشتن تونستن تغییر ایجاد کنن

offer: 

سعی کنید با بقیه فرق داشته باشید (التپه نه طوری که انگشت نما بشید) 

اگه تونستید در عین اینکه مثل بقیه هستید با بقیه فرق داشته باشید اونوقت میتونید تغییر ایجاد کنید. 

چون تنها چیزیکه بعد از گذشت میلیاردها سال تغییر نکرده خوده تغییره  

پس بیاید فرق داشته باشیم و از این م(فتحه)ث(فتحه)ل دوری کنیم که میگه (گر خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو) پس هیچوقت همرنگ جماعت نشو چون باعث میشه جلو تغییر گرفته بشه.

چرا بهشت ؟

من نمیدونم چی بهشت اینقدر خوبه که همه می خوان برن اونجا 

والا تنها چیزی که از بهشت فهمیدم این بود که هیچ احساسی در اون نداری  

نه احساس درد, نه احساس خوشحالی, نه هیچ احساس دیگه ای!! 

من اینجور زندگی رو نمیخوام چون یک نواخته... 

من انتظار کشیدن رو دوست دارم چون به زندگیم معنا میده, من درد کشیدن رو دوست دارم چون بهم ثابت میکنه که وجود دارم  و اینجوری خوشحالم 

من دوست ندارم برم یه جایی که همش حرف حوری میزنن یا قلمان .دوست ندارم  همیشه  توی طبیعت باشم و فقط شراب بخورم و فقط به کارای شکم و زیر شکم برسم  

به نظر من جهنم بهشته چون اونجا دیگه شهوت رانی نیست  

در ضمن همه هنرمندا هم اونجان (چون ابزار موسیقی حرام است, رقص حرامه, کشیدن یک عکس حرامه ) پس هر وقت که حوصلمون سر رفت میتونیم بریم پیش هنرمندان و از حضورشون فیض ببریم...

کسی با کسی فرق نداره!!!

هر وقت فکر کنی کسی پیدا شده که با بقیه فرق داره ... 

بلافاصله بهت ثابت میشه که اگه اونم مثل بقیه نباشه , از همشون بدتره....!!!!

بن بست زندگی

میدونی بن بست زندگی کجاست؟

جایی که نه حق خواستن داری و نه توان فراموشی.

فریاد سکوت

آنقدر فریادهایم را سکوت کرده ام که اگر به چشمانم بنگرید کر می شوید ...

من عاشق نیستم

من نه عاشقم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من خودم هستم و یه حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد




لذت های کوچک زندگی

باید از زمان خود بهترین استفاده را ببریم . باید برای رویا هایمان بجنگیم و تلاشهای خود را بر این هدف معطوف کنیم  

 

اما نباید از یاد ببریم که زندگی از لذت های کوچک ساخته شده . این لذت ها در کنار ما گذاشته شده اند تا ما را تشویق کنند , ما را در جستو جومان همراهی کنند و لحظه های استراحتی در نبر های روزانه مان تامین کنند . 

 

شاد بودن گناه نیست . در اینکه گاهی قواعد و قوانین خاصی را در مورد غذا , خواب و نحوه شدی کردنمان بشکنیم هیچ گناه نیست .  

 

 

اگر گاهی وقت خود را بر بازیچه های بی ارزش تلف می کنید از خود دلگیر نشوید . همین لذت های کوچک است که مارا برمی انگیزد

مسئله مهم زندگی

در زندگی ما فقط یک کار مهم وجود دارد : زیستن  

 

 

سرنوشت شخصی مان-رسالتی که برای ما رقم خورده .اما همیشه بارمان را با دغدغه های بی فایده ای سنگین می کنیم و این بار سنگین رویا های ما را نابود میکند . 

 

 

آنانی که به راه نوینی گام می گذارند می خواهند اندکی از زندگی پیشین خود را نگه دارند سرانجام مجروح گذشته خود خواهند شد . 

زندگی بدون قاعده

هر قدر که پیش رفته باشی مهم است که هرگز نیاسایی  

 

 

در عشق قانونی نیست  

 

 

 

شاید سعی کنیم از قواعدی پیروی کنیم  

دلمان را مهار کنیم 

برای رفتارمان تدبیری در نظر بگیریم 

اما اینها بیهوده است 

 

 

 

در عشق دل است که تصمیم می گیرد و تصمیم دل است که مهم است 

 

 

 

 

پ.ن : البته باید بگم منظور از عشق در مطلب بالا عشق انسان به انسان نیست اینجا بیشتر  جنبه عرفانی عشق مد نظر است  

 که انسان باید همیشه عاشق باشد

روزمرگی

از هر فرصتی که زندگی در اختیارت قرار میدهد استفاده کن چون اگر از دست بروند مدتها طول میکشد که بدست آیند. 

 

جمعه میرسد به خانه میروی . روزنامه ای که در طول هفته نتوانسته ای بخوانی برمی داری . دکمه تلویزیون را می زنی و صدایش را قطع می کنی یک آهنگ را دستگاه پخش می گذاری . با کنترل کانالهای تلویزیون را عوض میکنی و سعی می کنی روزنامه را ورق بزنی و به موسیقی گوش دهی 

 

روز نامه خبر تازه ای ندارد . برنامه های تلویزیون تکراری است و موسیقی را بارها شنیده ای  

نگاهی به خود میکنی و می بینی که سالهای جوانی را به راحتی داری قتل عام میکنی بی آنکه به راستی بدانی چرا اینچنین می کنی .  

بهانه ای به ذهنت می رسد : خوب زندگی همین است  

نه ! زندگی این نیست ! زندگی شیفتگی است ! سعی کن به یاد بیاوری چه زمانی شور زندگی ات را پنهان کردی ! 

خود را در راه قرار بده و سعی کن پیش از آنکه دیر بشود شیفتگی ات را باز یابی ... 

 

 

عشق هرگز مانع پیروی کسی از رویاهیش نشده ...!

دانته...

دانته ی ایتالیایی در کمدی الهی می گوید : آنگاه که انسان به عشق راستین اجازه عبور دهد آن ساختارهای نهادینه ی پیشین نابود میشود و توازن هر چه درست و حقیقت             می پنداشتیم  بر هم میخورد . جهان زمانی حقیقی است که انسان عشق را بشناسد ...پیش از آن , زندگی میکنیم , با این خیال که عشق را می شناسیم , آما شهامتش را نداریم تا آن طور که هست با آن روبرو شویم . 

عشق نیرویی وحشی است . اگر بگوییم مهرش کنیم نابودمان می کند . اگر بخواهیم اسیرش کنیم ما را به بردگی می کشاند اگر سعی کنیم آن را بفهمیم در سرگشتگی و حیرانی بر جایمان می گذارد . 

این نیرو در جهان است تا به ما شادی ببخشد تا ما را به خدا و به هم نزدیکتر کند و اما باز , این طور که امروز عشق می ورزیم , برای هر دقیقه آرامش , باید یک ساعت اضطراب بکشیم

یک رویا

نمی دانم این رویا چقدر طول می کشد 

اما تصمیم میگیرم هر لحظه را طوری زندگی کنم انگار آخرین لحظه است 

تار

تار جانان به خانه ما جا ماند  

رفت جانان و تار او جا ماند  

ماند تارش که یار من باشد  

یار شب های تار من باشد  

تار او یادگار اوست مرا  

خوش بود یادگار دوست مرا 

                                                یادگاری که تار او باشد 

                                                بهترین یادگار او باشد  

تار او را به روی دیده نهم  

همچو دل به سینه جای دهم  

تار او چاره ساز من باشد  

یار مسکین نواز من باشد  

                                                تار او دلنواز درویش است  

                                                تار او مرهم دل ریش است  

تار او منش سر یاری است 

ما دو یاریم و کار ما زاریست 

امشب این تار مهمان من است 

این فرشته در آشیان من است 

                                                امشب آتش به جان ما خیزد 

                                                دود از دودمان ما خیزد 

دست بردار از دلم ای تار 

بگذر و ناله را به من بگذار  

من بنالم که بخت بارم نیست 

یار چون بخت سازگارم نیست 

 

آزادی چیه ؟

آزادی رو خیلی ها بی بند و باری تصور میکنن ولی به نظر من پائولو کوئیلو این مطلب رو به خوبی بیان کرده :

آزادی بی تعهدی نیست  

آزادی توانای انتخاب و تعهد به اون انتخابه.   

حالا اگه تونستی به صورت آزاد چیزی رو که به اون اعتقاد داری رو انتخاب کنی یا به خاطر اون اعتقادت بجنگی می تونی بگی که انسان آزادی هستی.

می شود...

می شود عبور کرد و بر شیشه ای و سایه ای شد. 

عکس عکس دید ,  

        سایه ای بود ... 

               شیشه ای شد ... 

                                          ... می شود 

اینجا که ایستاده ام انگار دنیای اطراف سفید است و سیاه . از این نگاه , در انسان ها و موقعیت هایشان و آنچه از خود به جای می گذارند اتفاق دیگری افتاده است . تصویر نگاتیو انگار اصلی است که در نگاه به هر عکس میشود به خاطر آوردش .نگاتیوی که قبل از هرگونه عملیات شیمیایی , اصلی است از همان لحظه ای که ثبتش کرده ایم. 

انسان را و دنیا را همان اصل اولیه اش باز دیدم جدای آن تغییرات و تحولات که شکل همه مان را و دنیایمان را شکل دیگری کرده است. 

اینجا در نگاه همسایه هایی , سایه به سایه بر هم افتاده اند و بر من ... آنچه میبینم را غرق ابهام کرده است اینجا لکه های سیاهی بر سفیدی , بر شفافیت شیشه وار اصل اصیل دنیایم با همه آنچه در آن است نقشی بسته اند و سایه هایی در پس ذهن تثبیت کننده ام باقی مانده اند که انگار همه آن اصل اصل ساده و شفاف , سایه ای بیش نبوده است. 

خیس باران

با چتر باشم یا بی چتر فرقی نمیکند بی دوست خیس بارانم