تو هم یه روز بزرگ میشی
رویاهای خودت رو دنبال میکنی
به قدر تلاشی که میکنی به رویاهات دست پیدا می کنی ...
و به قدر تلاش هایی که نمیکنی از رویاهات دور میشی
وقتی به یکی از رویاها میرسی حریص تر میشی که رویای بعدیت رو به چنگ بیاری ...
و اگه به یکی از رویاهات نرسی شور و شوقت رو کمی از دست میدی...
والی نباید امیدت رو از دست بدی و دوباره باید تلاش کنی
اما فقط یه رویا هست که وقتی بهش میرسی تو رو تا مرز آسمون میبره... از خوشحالی دوست داری زمین و زمان رو به هم بدوزی و همه رو از داشتنش با خبر کنی
این رویایی هست که تو از همه چیز بیشتر دوسش داری و حاضری جونت رو هم واسش بدی
ولی یه وقتایی هم دست از تلاش میکشی و بیخیال همه رویاهات میشی ...
این اتفاق وقتی برات می افته که به اون رویایی که از همه بیشتر دوست داری نمیرسی
این همون موقعیه که دنیا برات معنی مفهومش رو از دست میده ... دوست داری از همه چیز و همه کس دور بشی ...اون موقع هست که دوست داری یه دیوار بین خودت و بقیه بکشی و هیچ چیز و هیچ کس رو نبینی ....
حالا اگه آدم ضعیفی باشی نمیتونی دووم بیاری ....
ولی اگه روحیه ی قویی داشته باشی دوباره رو دو تا پات وامیسی و دوباره یه رویای دیگه رو دنبال میکنی...
اون زخمی که برداشتی هیچ وقت خوب نمیشه .... شاید التیام پیدا کنه ... شاید دردش از بین بره ولی همیشه با یه اشاره کوچیک ... یه خاطره... دوباره زخم سر باز میکنه و دویاره دردش برمیگرده تو هم فقط میتونی بهش عادت کنی و با همین زخم قدیمی به زندگیت ادامه بدی...
شاید بعدها یه رویای خیلی خوب جاش رو پر کنه و با اون رویا سرگرم بشی و به اندازه ی رویای قبلی خوشحالت کنه ولی خاطره ی اون رویا وسط یه خنده ی بلند از ته دل یهو میاد سراغت و باعث یه سکوت سنگین مشه ...
به احتمال زیاد هیچ وقت اسمی از اون رویای از دست رفته ات نمیبری و این خاطره رو تا آخر عمرت یدک میکشی...
اره کوچولو تو هم بالاخره یه روز بزرگ میشی ... ولی هیچ وقت شور و شوق و کودکی الانت رو از دست نده چون تنها چیزی که میتونه تو روزهای سخت کمکت کنه که رو پاهات واسی و دوباره روحیه ات رو التیام بدی همین شور و شوق کودکانست...
همه ی اینها رو گفتم که بدونی دنیا جای خوبی برای کسی که رویا نداره نیست....پس اگه میخوای تا آخریت لحظه ی عمرت واقعا زنده باشی و زندگی کنی بهتره که یه رویای خوب برای خودت پیدا کنی... یه رویا که ارزش همه جور سختی کشیدن رو داشته باشه ....
و این رو هم همیشه یادت باشه که: تو به اندازه ی رویاهایی که داری بزرگی....
نامه ای کاملا شخصی به کودک درونم
امضاء: Black Swan
از گریز ساعات به خشم می آمدم. ضرورت انتخاب همیشه برایم تحمل ناپذیر بود.انتخاب در نظرم بیش از آن که برگزیدن باشد طرد چیز هایی بود که برنمی گزدم.کوتاهی ساعات را و این نکته راکه زمان یک بعد بیش ندارد به نحوی حراس اور احساس میکردم .
ادامه مطلب ...