gloomy sunday , not long until evening , in dark shadow , my lonlyness griving , eyes closed ,and befor me you go , but you sleep , and i wait for tomorrow , i see figures , and send you this : please tell the angel to leave room for me
gloomy sunday
so many sundays , alone in the shadow , i will go now with night , where ever it goes . eyes glisten as candels burn bright , weep not friends , my burden is light
with a last breath i return to my home , safe in the land of the shadow i roam
<gloomy sunday>
یک شنبه غم انگیز ...تا شب دوام نمی آورم , در تاریکی و سایه ...
تنهایی مرا می آزارد با چشمانی بسته تو از کنارم میروی , تو آرامیده ای و من
تا صبح منتظر , سایه های مبهمی می بینم , از تو خواهش میکنم به فرشته ها بگویی :
مرا در اتاقم تنها بگذارند.
یکشنبه غم انگیز...
چه بسا یک شنبه ها تنها در سایه ها و من امشب خواهم رفت ,
چشمانم هم چو شمع پر فروغی می درخشد , دوستان برایم گریه نکنید که مزارم نور باران است.
به خانه باز میگردم , جانم به لبم رسیده است , در سرزمین سایه ها تنها به خواب می روم
یاد فیلم یکشنبه غم انگیز افتادم....
درست افتادی....