خنده داره اما از این که خودم رو عذاب بدم لذت میبرم.
احساس میکنم نیاز دارم فکر کنم , تنها باشم گاهی اوقات هم گریه کنم.
با این که میدونم باید فراموش کرد اما مگه میشه؟
من با اون لحظات , اون دقایق و اون ثانیه ها , زندگی کردم
من با تمام اون لحظات ...
فکر کنم هیچکس جز کسی که این درد رو کشیده باشه نمیتونه حرفم رو بفهمه و درک کنه
چون اون ادم هم مثل من تهاست!
چون اون آدم (هر کس که باشه فرقی نمیکنه) هم بارها توی خلوت خودش اشک میریزه!
گاهی شبا صدای هق هق گریه هاش تا سحر ادامه داره
و...
ذهن هر چی رو فراموش کنه این لحظه رو فراموش نمیکنه...
------------------------
بالاخره خوندن آرشیو نموم شد...
من که تجربش نکردم ....
خدا کنه تجربش هم نکنم
----------------------
نخسه
چه حالی میده به عشقش گریه کنی!وای چه حالی میده روزی ده بار از جلوی خونشون رد شدن به امید یک بار دیدنش ولی نبینیش!چه حالی میده قلیون میوه ای...............................................