می شود عبور کرد و بر شیشه ای و سایه ای شد.
عکس عکس دید ,
سایه ای بود ...
شیشه ای شد ...
... می شود
اینجا که ایستاده ام انگار دنیای اطراف سفید است و سیاه . از این نگاه , در انسان ها و موقعیت هایشان و آنچه از خود به جای می گذارند اتفاق دیگری افتاده است . تصویر نگاتیو انگار اصلی است که در نگاه به هر عکس میشود به خاطر آوردش .نگاتیوی که قبل از هرگونه عملیات شیمیایی , اصلی است از همان لحظه ای که ثبتش کرده ایم.
انسان را و دنیا را همان اصل اولیه اش باز دیدم جدای آن تغییرات و تحولات که شکل همه مان را و دنیایمان را شکل دیگری کرده است.
اینجا در نگاه همسایه هایی , سایه به سایه بر هم افتاده اند و بر من ... آنچه میبینم را غرق ابهام کرده است اینجا لکه های سیاهی بر سفیدی , بر شفافیت شیشه وار اصل اصیل دنیایم با همه آنچه در آن است نقشی بسته اند و سایه هایی در پس ذهن تثبیت کننده ام باقی مانده اند که انگار همه آن اصل اصل ساده و شفاف , سایه ای بیش نبوده است.