-
او هم بود
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 10:50
آن شب یک شب پر ستاره نبود ... یک شب زیبای بهاری نبود ... یک شب آرام و مهتابی نبود ... یک شب , با هوای دل انگیز پاییزی نبود ... فقط یک شب بود ... یک شب سرد ... که او هم بود ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 16:31
در حسرت یک نعره مستانه بمردم ویران شود این شهر که می خانه ندارد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1391 22:07
یه مدت پیش باهاش آشنا شدم نمی دونم چرا ولی بد جوری به دلم نشست تو چشمش یه شیطنت خاصی بود که تو چشم بقیه ندیده بودم. یه جور حس بچه گونه داشت. اما از اونجا که یه تجربه تلخ داشتم و یه سری فکرای دیگه و بعضی اتفاقا , تصمیم گرفتم فراموشش کنم , الان ماهها از اون تصمیم میگذره و فکر میکردم فراموشش کردم ولی چند روز پیش دوباره...
-
کوچه
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1391 08:20
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو...
-
سپید و سیاه
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1391 21:52
شب سردی است و من افسرده راه دوری است و پایی خسته تیرگی هست و چراغی مرده می کنم تنها از جاده عبور دور ماندند زمن آدمها سایه ای از سر دیوار گذشت غمی افزود مرا بر غمها فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر سحر نزدیک است هر دم این بانگ بر آرم از دل وای این...
-
دلم گرفته
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1391 23:35
دلم گرفته ... دلم از بیشتر رفیقایی که دورم هستن و فقط اِدعای رفیقی دارن گرفته... واقعا نمیدونم باهاشون چجوری باید رفتار کنم دیگه خسته شدم.!
-
حکم دل
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 20:30
من ورق را بر زدم , حکم را هم گرفتم دل... اهل دل , دل را نمی اندازد وسط , من دل را دست اول کرده ام رو ... یار باید اهل دل باشد که هست , ور نه اوراق دگر هیچند... آن تک دل پیش اوست , شاه دل هم پیش من... من به نام عشق شاهم را به زیر تکش خواهم فکند... گر چه دست هفتم باخت هم با ما می شود... عشق لازم یعنی همین...
-
حکم دل
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 20:12
بار آخر ورق را با دلم بور میزنم بار دیگر حکم کن!اما نه بی دل!با دلت , دل حکم کن حکم دل: هر که دل دارد بیاندازد وسط! تا که ما دل هایمان را رو کنیم! دل که روی دل بیوفتد عشق حاکم میشود . پس به حکم , عشق بازی میکنیم. این دل من ! رو بکن حالا دلت را , دل نداری , بور بزن اندیشه ات را ... حکم لازم ; دل گرفتن , دل سپردن , هر...
-
احساس
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 23:04
تو را با اشک و خون از سینه راندم آخر هم که تا در جام قلب دیگری ریزی شراب آرزوها را به زلف دیگری آویزی آن گلهای صحرا را مگو با من , مگو دیگر , مگو از هستی و مستی من آن خودرو گیاه صحرای اندوهم که گلهای نگاه و خنده هایم بوی غم دارد مرا از سینه بیرون کن ببر از خاطر آشفته نامم را بزن بر سنگ جامم را مرا بشکن مرا بشکن کنون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 22:49
وقتی که رفت منو از یاد برد هرچی که داشتم همه رو باد برد تو کنج عزلت خودم نشستم هر چی که آینه بود زدم شکستم زخم زبون ها رو به جون خریدم از همه حتی از خودم بریدم چه عشق نا روایی ، چه درد بی دوایی چه زخم نا تمومی ، چه سرنوشت شومی با تو ام ، ای که آبروم رو بردی کشتی منو اما خودت نمردی مثل یه کابوس اومدی و رفتی آتیش به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 22:47
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی عجب شاخه گل وار به پایم شکستی قلم زد نگاهت به نقش آفرینی که صورتگری را نبود این چنینی پریزاد عشق را مهآسا کشیدی خدا را به شور تماشا کشیدی تو دونسته بودی چه خوش باورم من شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بیتابت ا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب قسم خوردی بر ماه که عاشق...
-
unfathful
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 22:04
آنکه سودا زده ی چشم تو بوده است منم آنکه از هر مژه صد چشم گشوده است منم آنکه جفا دیده , گرفتار , وفا پیشه که چشم بسته از غیر تو , تا بر تو گشوده منم آنکه در خاطرش حرف وفا نیست تویی و آنکه آکنده ز مهر تو , دل اوست منم آنکه در وادی عشق تو سر تسلیمش رایگان چنان بر کف اخلاص کوفت منم
-
جاودان
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 21:55
بدین افسون گری وحشی نگاهی نزن بر چهره رنگ بی گناهی شرابی تو شرابی زندگی بخش شبی مینوشمت خواهی نخواهی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 22:47
سیگاری آتش بزن..... میان لب هایم بگذار و دور شو....پر از باروتم
-
مرگ قو
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 22:07
شنیدم که چون قوى زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند به موجى رود گوشه اى دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزلها بمیرد گروهى بر آنند کاین مرغ شیدا کجا عاشقى کرد، آنجا بمیرد شب مرگ از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد من این نکته گیرم که باور نکردم ندیدم که...
-
ماتم
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 21:57
ای دوست نخواهی پرسید که دل از دوری رویت چه کشید؟!!!؟؟ . . . سوخت در آتش و خاکستر شد چشم های تو به دادش نرسید داغ ماتم شد و بر سینه نشست اشک حسرت شد و بر خاک چکید
-
خوش بین
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 22:13
من بد بین نیستم فقط خوش بینی هستم که خوب از اوضاع خبر داره!!! مطمئن باشید اوضاع از اونی که فکر میکنین خرابتره!!! دیروز یه گربه دیدم داشت چمن میخورد ....
-
...an advice from
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 22:09
Get into terrible make mistake love live
-
saranhe
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 22:44
چشمان من به دیده او خیره مانده بود جوشید عشق کهن در نگاه ما آه از صفای خدایی زبان دل اشکی از ان نگاه نخستین گواه ما ناگاه عشق مرده سر از سینه پرکشید آویخت همچو طفل یتیمی به دامنم آنگاه سر به دامن آن سنگدل گذاشت آهی کشید از حسرت که این منم باز ان مهیب شوق و همان شورو التهاب باز آن سرود مهر محبت ولی چه سود ما هر کدام...
-
alone
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 22:52
this days that pass a bitter song sings my lonlyness story it's aload samfony. so many days that cotten is useless i should belive that i'm ALONE
-
انتظار...
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 21:58
در صدایم گوش میکردم درد سیال صدایش را شرمگین می خواندمش بر خویش از چه بیهوده گریانی؟ در میان گریه می نالید... دوستش دارم میدانی؟ روز ها رفتند و من دیگر خود نمی دانم کدامینم! آن من سر سخت مغرورم؟ یا من مغلوب دیرینم؟ بگذرم گر از سر پیمان میکشد این غم دگر بارم می نشینم شاید او آید عاقبت روزی به دیدارم....
-
i'm gone...
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 20:47
i'm gone ... i don't know what i have in my bag but with all this NO THING ELSE MATTER from this moment we'll pass the days and month and years but i don't know how for ME and how for you
-
آبستن دنیا...
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 20:37
دنیا را بغل گرفتم گفتند:امن است هیچ کاری با ما ندارد خوابمان برد. بیدارشدیم دیدیم.... آبستن تمام دردهایش شده ایم!!!!
-
داستان زندگی من
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 20:31
افسانه زندگی من شنیدنی بود... . . . افسوس که کرده ام فراموش....
-
کاریکلماتور
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 22:16
ماتِ چشمهای تو بودم که زندگی کیشم کرد.
-
ای آدمای بینااااااااااااااا.....
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 22:02
به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
-
داستان غم انگیز
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 21:52
داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا میشوند.... این است که انها از دوست داشتن باز میمانند....
-
فروغ
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 10:27
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کن تمام هستی ام خراب می شود شراره ای مرا به دام می کشد مرا به اوج می کشد مرا به دام می کشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود نگاه کن من از ستاره سوختم لبالب از ستارگان تب شدم چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل ستاره چین...
-
بیا کنارم
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1391 17:19
بیا کنارم سرو ناز بی تاب بیا کنارم زیر طاق مهتاب عطش ببازیم به نسیم دریا غزل برقصیم تا طلوع فردا...
-
بیکاری
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1391 17:48
در زمان بیکاری . . . مشغول . . . قتل عام ایام هستم پ.ن:عاخه امصال عید طا الانه به من خوش نگضشته.