از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد
از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

مرا دریاب همه هنگام ،گر توانی

ساعت 3:15 روز چهارشنبه-هوا بارونی با بادی نسبتا تند-میخوام برم سر کلاس -راهی سربلایی به طول چند صد متر ... 

زیر این برون حسابی خیس میشدم... اول میخواستم با خط واحد برم ولی بعد یاد ازدحام جمعیت...کمبود جا...هوای گرم...بوی عرق و انواع ادکلون های زنونه و مردونه...کمبود اکسیژن ... تنگی نفس ... بد حال شدن انگار که در آستانه مرگ باشی... بعد توقف وقت و بی وقت در بین مسیر و تنها مزیتش کرایه ی کم...

همشون در آنی ذهنت میگذرن و تصمیم میگیری که با تاکسی بری ...

به هر حال راحت و سریع بودن و به دور از همه ی اون مشکلات ارزش کمی پول خرج کردن رو داره...


تو چی فکر میکنی؟؟؟؟ 

نظرات 2 + ارسال نظر
ﺁﺳﻴﻪ چهارشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:05 ب.ظ http://a30pa30.persianblog.ir/

ﺑﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﭘﺎﻳﻪ اﺗﻮﺑﻮﺱ ﺳﻮاﺭﻳﻢ ﻭﻟﻲ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﺗﻮ اﻳﻦ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺗﺎﻛﺴﻲ ﺭﻭ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻴﺪﻡ...


ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ اﻭﻥ ﻫﻔﺘﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺷﺪﻡ...ﻣﻮﺵ ﺁﺏ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺷﺪﻡ

نقاشچی دوشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:58 ب.ظ

وقتی حوصله داشته باشم اتوبوس رو دوست دارم
امادرغیراون صورت تاکسی

من همیشه دربست دوست داشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد