از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد
از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

مرا دریاب همه هنگام ،گر توانی

میترسم...

ترسم آن روز بیایی که نباشد جسدم 

کوزه گر کوزه بسازد ز خاک بدنم  

لب آن کوزه بسازند ز خاک لب من 

بی خبر لب بگذاری بر لبان دهنم 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد