از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد
از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

مرا دریاب همه هنگام ،گر توانی

ماتم

ای دوست نخواهی پرسید که دل از دوری رویت چه کشید؟!!!؟؟ 

سوخت در آتش و خاکستر شد  

 

چشم های تو به دادش نرسید 

 

داغ ماتم شد و بر سینه نشست 

 

اشک حسرت شد و بر خاک چکید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد