از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد
از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

مرا دریاب همه هنگام ،گر توانی

وقتی که رفت منو از یاد برد  

هرچی که داشتم همه رو باد برد 

تو کنج عزلت خودم نشستم 

هر چی که آینه بود زدم شکستم

زخم زبون ها رو به جون خریدم  

از همه حتی از خودم بریدم 

چه عشق نا روایی ، چه درد بی دوایی 

چه زخم نا تمومی ، چه سرنوشت شومی 

با تو ام ، ای که آبروم رو بردی 

کشتی منو اما خودت نمردی 

مثل یه کابوس اومدی و رفتی 

آتیش به زندگیم زدی و رفتی 

رفتی و من موندم و خاکسترم 

بلای تو کاش نمی اومد سرم 

مثل یه کابوس اومدی و رفتی 

آتیش به زندگیم زدی و رفتی 

چه عشق نا روایی ، چه درد بی دوایی 

چه زخم نا تمومی ، چه سرنوشت شومی 

رفتی و من موندم و خاکسترم 

بلای تو کاش نمی اومد سرم 

مثل یه کابوس اومدی و رفتی

آتیش به زندگیم زدی و رفتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد