از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد
از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

مرا دریاب همه هنگام ،گر توانی

حکم دل

بار آخر ورق را با دلم بور میزنم 

بار دیگر حکم کن!اما نه بی دل!با دلت , دل حکم کن 

حکم دل: هر که دل دارد بیاندازد وسط! 

تا که ما دل هایمان را رو کنیم! 

دل که روی دل بیوفتد عشق حاکم میشود . پس به حکم , عشق بازی میکنیم. 

این دل من ! رو بکن حالا دلت را , دل نداری , بور بزن اندیشه ات را ... 

حکم لازم ; دل گرفتن , دل سپردن , هر دو لازم , عشق لازم!... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد