از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد
از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

مرا دریاب همه هنگام ،گر توانی

میسوزد مرا

آرزوی گریه ای مستانه میسوزد مرا 

بی غبار غم , دل دیوانه میسوزد مرا 

خار خشکم ؟... 

شاخه ی بی برگم ؟... 

نمیدانم , ولی ... 

خویش میسوزد مرا , بیگانه میسوزد مرا 

حسرت عشق دلم را بحر آتش کرده است 

عاقلان رحمی , که این دیوانه میسوزد مرا 

ماجرای عشق , جز افسانه جان سوز نیست 

چون نگویم ؟ ورنه این افسانه میسوزد مرا

نظرات 1 + ارسال نظر
شکست عشقی۲۲ دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:33 ق.ظ

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام/با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد(به عشق همه ی عاشقای به معشوق نرسیده)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد