از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد
از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

مرا دریاب همه هنگام ،گر توانی

ادعا

جهان مثل این میماند  

مردم جوری حرف میزنند که همه چیز را میدانند  

اما اگر جرات کنی که یک سوال بپرسی آنها هیچ چیز نمیدانند

نظرات 3 + ارسال نظر
آسیه جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:30 ب.ظ http://neveshtehayea30.blogfa.com

دقیقا...فقط ظاهرشون آباده...توشون پوک پوک هست...

ظواهری پوشالی...

شوخ شب شنبه 27 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:54 ق.ظ http://shokhi.blogsky.com

سوال پرسیدی و من هیچ ندانستم...

اختیار دارید شما هر چی باشه دو تیکه پیرن که از ما بیشتر پاره کردید و بیشتر از ما میدونید و
ادما که قرار نیست همه چیز رو بدونن
ولی شما با این که میدونستید گفتید که نمیدونم
و این دقیقا همون جمله سقزاطه که میگفت
میدانم که نمیدانم
و شما هم دقیقا بر این نکته واقفید و همیشه در صدد فهمیدن برای همین بود که من صلاح دیدم این سوال رو از شما بپرسم.چون در اطراف من همچین ادمایی کم پیدا میشن

شوخ شب سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:34 ب.ظ http://shokhi.blogsky.com

ز جهان دل بر کندم تا شوری بر پا کردم...

چی بگم...؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد