از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد
از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

مرا دریاب همه هنگام ،گر توانی

تو , کجایی؟

در ابتدا تو بودی  

 

در انتها تو* ماندی.... 

 

 

 

*هنوز در جست و جوی این تو هستم 

 

فقط میدانم که این تو به من خیلی نزدیکه و من از اون خیلی دور

نظرات 2 + ارسال نظر
A-R-I-Y-A جمعه 29 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:30 ب.ظ http://yad-e-ayyam.mihanblog.com/

تو* کیستی که من اینگونه به جد ّ در دیار رویاهای خویش با تو درنگ میکنم

ای دوست تو را بهر مکان می جستم
هر دم خبرت از این و آن می جستم
دیدم بتو خویش را، تو خود من بودی
خجلت زده ام کز تو نشان می جستم

شوخ شب جمعه 29 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:46 ب.ظ http://www.shokhi.blogsky.com/

می کشانتم تا اسفل السافلین بودنم ونبودنت!

اینو نفهمیدم چی گفتی

ولی هر چی هست شما درست میگی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد