از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد
از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

مرا دریاب همه هنگام ،گر توانی

بیگانه

در برابر این شبی که پر از نشان ستاره ها بود من برای اولین بار خود را دست بی قیدی و بی مهری جذاب دنیا سپردم. و از اینکه درک کردم دنیا اینقدر به من شبیه است و بالاخره اینقدر برادرانه است حس کردم که خوش بخت بوده ام و باز هم خواهم بود .برای اینکه همه چیز کامل باشد وبرای اینکه خودم را کمتر حس کنم برایم فقط این آرزو باقی مانده بود که روز اعدام تماشاچیان بسیاری حضور بهم برسانند و مرا با فریادهای پر از کینه خود پیشواز کنند

نظرات 2 + ارسال نظر
آسیه پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:33 ب.ظ http://neveshtehayea30.blogfa.com

این رو که خوندم تو یه لحظه همه اعدام هایی رو که دیدم جلو چشمم رژه رفتن...

....

A-R-I-Y-A پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:16 ب.ظ http://yad-e-ayyam.mihanblog.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد