از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد
از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

مرا دریاب همه هنگام ،گر توانی

افسانه آفرینش

تقریبا 7 روز قبل از حادثه ی big bang بود و ما تو فضا و معلق بودیم و از این اوضاع ناراضی که پیش خودمون گفتیم چی کنیم چی نکنیم ... رفتیم پیش خدا و بهش گفیم خدا جون قربون اون قد و بالات آخرش میخوای چی کار کنی ما رو تو فضا آلاخون والاخون گذاشتی به اَمون نمیدونم چی که چی بشه ؟؟؟؟؟ یه خاکی تو سر ما بریز تا از این دربه دری دربیایم ...

خدا هم گفت:"هاااااا بیا که خوب موقعی اومدی .... " بعدش هم بهم گفت : که میخواد یه دنیای جدیدی درست کنه تا موجودات توش زندگی کنن و بعدش هم گفت که اگه میتونم تو این مهم کمکش کنم

منم  تیره ی پشت رو راست کردم و در اومدم بهش گفتم ها چی فک کردی پس 

من دکترای عمران و شهرسازیم رو از دانشگاه کمبریج گرفتم الان میشینم برات یه نقشه میکشم کخ خودت حال کنی ....

ما هم نشستیم و تو سه سوت یه نقشه ی جهانی کشیدیم تقدیم خدا کردیم 

خدا تا نقشه رو دید گفت "فَ تَبارک اللهُ الاحسن الخالقین

در اومدم به خدا گفتم: هووووی یواش یواش  چی چی و به خودت احسنت میگی من اینو کشیدم 

 یه دفه زد زیر گوشم و گفت من خدام و هر چی دلم بخواد میتونم بگم به تو هم هیچ ربطی نداره ما هم که دستمون به جایی بند نبود قاضی و دادگاه هر جفتش دست خودش بود  کوتاه اومدیم

 بعدش دیدم خدا میگه میخواد دو تا موجود عجیب درست کنه که خیلی خنگن و رو دو پا راه میرن

بهش گفتم عامو بیخیال کوتاه بیا ای کارا چیه میکنی آخه حوصله داری برا خودت سردرد درست میکنی .... دیدم اصلا" گوشش به این حرفا بدهکار نیس که نیس ما هم بیخیالش شدیم گفتیم هر کاری دلت می خواد بکنی بکن از ما گفتن بود بعد نگی نگفتیا؟؟؟؟؟

منم رفتم بیرون به شیطان زنگ زدم: ها شیطون بیا بریم تو حوض کوثر مَلا 

ما رفتیم وقت برگشت دیدیم تو بهشت یه اوضاعیه که نگو سفره یه بار مصرف یه جا از یه درختی آویزونه قوطی نوشابه کوکاکولا داره وسط رودخونه بالا پایین میره پوس پفک چی توز یه برافتده میمونه هم با موتور گازیش داره تو اتوبانای بهشت لایی میکشه مورچه ها هم با پوس تخمکا کایاک درست کردن دارن با هم مسابقه میدن 

پشه ها نشستن رو پوسه خربوزه و هندونه mix party گرفتن david guta رو هم خبر کردن براشون مزقون بزنه 

 

اصلا یه اوضاع درهمی بود که نگو و نپرس من و شیطون مونده بودیم که کاره کی میتونه باشه که یه دفه دیدیم از پشت بوته ها صدای آخ و اوخ میاد رفتیم دیدیم دو تا موجود کریه المنظر دارن اعمال خاکبر سری انجام میدن اون پشت هوار کشیدم سرشون که ورپریده ها مگه وسط بهشت جای این نکبت کاریاست آخه مگه اون قصر دراندشت و ازتون گرفته بودن که مثه باد دویدن رفتم پیش خدا

شاکی رفتیم پیش خدا که این چه وضعیه که دیدیم خدا میگه اشرف مخلوقات رو آفریده و باید بهش تعظیم کنم منم یه نگاه عاقل اندر صفیه انداختم گفتم به اینا؟؟؟؟؟؟

خاک به گورشون بشه من بیام به موجودی که کل فکر و ذکرشون شکم و زیر شکمه و مثه گاو هرچی میخوره همونجا هم میرینه تعظیم کنم 

سینمو انداختم جلو و گفتم عمرا بهتره بمیرم تا تن به این خفت بدم 

شیطان هم دمش گرم بچه با معرفتی بود پشت من در اومد و خدا هم دستش و برد بالا (شَرَق) زد تو گوشمون و بهمون گفت برین از عرش کبریای من گورتون رو گم کنین با اجازتون منم که جایی رو نداشتم نقل مکان کردم اینجا و الانم خدمت شما هستم....

نظرات 6 + ارسال نظر
مهسا سه‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:34 ق.ظ http://letsgojojo.persianblog.ir

سلام ...
چه قدر با حال بود این مطلبت... کلی خندیدم کله صبحی...
دمت گرم...
دوس داشتی به وبلاگ منم سر بزن

باحالی از خودتونه
همیشه شاد باشین انشالله

بله چشم حتما

آسیه پنج‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:07 ب.ظ http://neveshtehayea30.blogfa.com

آخی...الهی...
ایشالا که اخراج نمیشی جانا...
فقط حواست باشه اگه ترمات بیش از حد معمول بشه مشکل خدمت بهم میزنی...

نه عامو اخراج کجا بود

دو قلم التماس میای درست میشه

اون مشکل رو هم دارم
حالا خدا بزرگه ببینیم چی میشه

آسیه چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:54 ب.ظ http://neveshtehayea30.blogfa.com

خدا قوت همشهری
آزاد که تو کارش اخراج نیست...هم اتاقی من 5 ترم مشروط شد تا لحظه آخر با دست عزت نگهش داشتن بالاخره بعد از 12 ترم موفق شد فارغ التحصیل بشه
البته تحصیل از اون فارغ شدا...

سلامت باشی

خواهری آزاد آره
ولی منه خاک بر سر دارم دانشگاه دولتی میخونم اونجا دیگه از این خبرا نیس

نقاشچی چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:53 ب.ظ

ستاره جون ادامه بده استعدادت تازه داره شکوفا میشه

حالا کجاش رو دیدین ادامه ی داستان ها رو بخونین


اینقدر هم اسم منو عوض نکنین
یکی میگه بلک
یکی دیگه میگه بلکی
یکی میگه swan
حالا شما هم که جنسیتمون رو به کل عوض کردین حداقل بگین سهل

آسیه چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:38 ب.ظ http://neveshtehayea30.blogfa.com

راستشو بگو سرت خورده به جایی یا چیزی خورده به سرت این روزا؟
داری از دست میری
راستی نتیجه مشروطی شد؟این ترم دانشجویی یا نه؟

سنگ چیه دیگه ؟؟؟؟

دارم تمرین میکنم چرت و پرت گویی هام بهتر بشه

هنوز که معلوم نیس ولی به احتمال 90 درصد که اخراج نمیشم

یاسی چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:22 ب.ظ

آها پس شیطونو تو اغفال کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
استغفرالله....................

نه عامو
طبق متن
من چیزی به شیطون نگفتم
خودش از هرچی آدمه بدش اومد

تازشم مگه یکی پشت رفیقش که حرف حساب میزنه دربیاد گناه کرده؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد