از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد
از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

از انسانی که تویی قصه ها توانم کرد ، غم نان اگر گذارد

مرا دریاب همه هنگام ،گر توانی

انشاء


موضوع انشاء : " می خواهم فاحشه شوم "

نویسنده: از افکار معصوم دختری 10 ساله

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
شاید اولین باراست که یک دختر بچه ده ساله چنین شغلی را انتخاب کرده !!!

خوب نمی دانم که فاحشه ها چه کار می کنند ... ولی به نظرم شغل خوبیست !
خانم همسایه ما فاحشه است (این را مامان گفت!) ، تا پارسال دلم می خواست مثل مادرم پرستار بشوم و پدرم همیشه مخالف است ...
حتی مامان هم دیگر کار نمی کند .من هم پشیمان شدم . شاید اگر مامان هم مثل خانم همسایه بشود بهتر باشد چون همیشه مرتب است و ناخنهایش لاک دارند و همیشه لباس های قشنگ می پوشد .
ولی مامان همیشه معمولیست و خانم همسایه را دوست ندارد ،بابا هم پیش مامان می گوید خانم خوبی نیست . ولی یک بار که از مدرسه بر می گشتم بابا از خانه آن خانم بیرون آمد !!!
گفت ازش سوال کاری داشته . بابای من ساختمان می سازد . مهندس است . ازش پرسیدم یعنی فاحشه ها هم کارشان شبیه مهندس های ساختمان است ؟!خانم همسایه هنوز دم در بود و فقط کله اش را می دیدم . بابا یکی زد در گوشم ولی جوابم را نداد ! من که نفهمیدم چرا کتکم زد ؟! بعد من را فرستاد تو و در را بست ...
من برای این دوست دارم فاحشه بشوم چون فکر می کنم آدم های مهمی هستند ! مامان همیشه می گوید که مردها به زن ها احترام نمی گذراند ولی مرد ها همیشه به خانم همسایه احترام می گذارند مثلا همین بابای من ! زنها هم همیشه با تعجب نگاهش می کنند ، شاید حسودی شان می شود چون مامانم می گوید زنها خیلی به هم حسودی می کنند !!! خانم همسایه خیلی آدم مهمی است و آدم های زیادی به خانه اش می آیند ! همشان مرد هستند و برای من خیلی عجیب است که یک زن رئیس این همه مرد باشد . بعضی هایشان چند بار می آیند !!!بعضی وقتها هم اینقدر سرش شلوغ است که جلسه هایش را آخر شب ها تو خانه اش برگزارمی کند وهمکارهایش اینقدر دوستش دارند که برایش تولد گرفتند ... من پشت در بودم که یکی از آنها بهش گفت تولدت مبارک . بابا می خواست من را ببرد پارک ، بهش گفتم امروز تولد خانم همسایه است و گفت می داند !
آن روز من تصمیم گرفتم فاحشه بشوم چون بابا تولد مامان را هیچوقت یادش نمی ماند ...!
تازه خانم همسایه خیلی پول در می آورد و زود زود ماشینهایش را عوض می کند ، فکر کنم چندتا هم راننده داشته باشد که می آیند دنبالش و این ور و آن ور می برند .
من هنوز با مامان و بابا راجع به این موضوع صحبت نکردم ولی امیدوارم بابا مثل کار مامان با کار من هم مخالفت نکند !!!

نظرات 7 + ارسال نظر
هم نفس سه‌شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:07 ق.ظ

خیلی تاثیر گذار بود،مرسی.
خیلی چیزا باید یاد بگیریم
گاهی هم باید بجه بشیم از دید اونا نگاه کنیم
اونا چی فکر میکنن
چی میخوان....

همه آزادی میخوان
آرامش میخوان

هر کس به طریقی دنبالش میگرده

امتو یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:05 ق.ظ

سلام بابا دمت گرم اینا چیه مینویسی

دم خودتون گرم
به اینها هم میگن حقیقت تلخ

یاسی سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:08 ب.ظ http://ahoosh.blogfa.com

شدیدا کم پیدایی....چه خبره؟؟؟؟

شدیدن گرفتارم این روزا

A-R-I-Y-A دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:17 ب.ظ

نگاه بچه ها به دنیای اطرافشون متفاوت از دید ما بزرگترهاست نگاه کودکانه ی اونا در عین سادگی و معصومیت خیلی دقیق و موشکافانه س دقیقا بر عکس ما بزرگترها

موافقم
بچه ها با دل پاکشون تمام جزییات رو میسنجن و نتیجه گیری میکنن

نقاشچی دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:08 ق.ظ

دختر بچه درحد شناختش و خب نزاکتی که اون خانم داره انتخاب کرده....کاش مادر ها همراه با پاکدامنی به خیلی چیزهای دیگه هم اهمیت میدادند

دقیقا
تربیت فرزندان مهمترین مساله در زندگی مشترک محسوب میشه
ولی متاسفانه به خاطر والدینی که در امر تربیت فرزند بیسواد هستن آینده ی این بچه ها نابود میشه

یاسی دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:34 ق.ظ

چه جالب.......چه اتفاقاتی زیر گوشمون می افته و متوجه نیستیم.....خیلی متن قشنگ و تاثیرگذاری بود.....کی میدونه کودکی همین فاحشه هایی که ازشون فراری هستیم چی بوده و چرا کارشون به اینجا کشیده؟؟ واقعا غمناکن

همینه
باید اول بچه رو درست تربیت کرد تا در اینده سراغ همچین کارایی نرن
اونایی هم که تن به این کار ها میدن صد در صد مشکل از تربیتشون در دووران کودکی داره

البته تربیت در همه ی زمینه هذ واجبه نه فقط در این یک مورد
یکی برای تربیت غلط فاحشه میشه
یکی دیگه بر اثر تربیت غلط میشه فاحشه مغزی که تاثیررات این یکی فروختن تن خیلی خطرناکتره

آسیه یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:09 ق.ظ http://neveshtehayea30.blogfa.com

این متن رو که خوندم یاد پرونده هایی افتادم که موضوعش خیانت روابط نامشروع بود...
همیشه میگم این بچه ها بزرگ بشن و بفهمن این اعمال و رفتار مادرشون یا پدرشون چی بوده چکار میکنن؟

سرخورده میشن
خجالت میکشن
درد میکشن پناه میارن به مشروبات الکلی و مواد مخدر
معتاد و داعم الخمر میشن
تو جوب آب زندگی رو بدرود میگن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد